- ساکت کردن
- آرام کردن توشتاندن خاموش کردن آرام کردن
معنی ساکت کردن - جستجوی لغت در جدول جو
- ساکت کردن
- Silence
- ساکت کردن
- молчать
- ساکت کردن
- zum Schweigen bringen
- ساکت کردن
- змусити мовчати
- ساکت کردن
- uciszyć
- ساکت کردن
- silenciar
- ساکت کردن
- silenziare
- ساکت کردن
- silenciar
- ساکت کردن
- faire taire
- ساکت کردن
- doen zwijgen
- ساکت کردن
- चुप कराना
- ساکت کردن
- membungkam
- ساکت کردن
- 조용하게 하다
- ساکت کردن
- להפסיק לדבר
- ساکت کردن
- sessizleştirmek
- ساکت کردن
- ทำให้เงียบ
- ساکت کردن
- চুপ করানো
- ساکت کردن
- خاموش کرنا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مسکن دادن در جایی مستقر ساختن، تسکین دادن فرو نشاندن، آرامش خاطر دادن مطمئن کردن، ساکن ساختن حرف متحرک
تحریم کردن ارتباط با کسی، یا از تاجر جنس نخریدن
برافشاندن، افشاندن
هم انبازی کردن
خو گرفتن
میانجی گری کردن
تطهیر
مستقیم کردن (چیزی را) تقویم، درست انجام دادن:) صدق در لغت راست گفتن و راست کردن و عده باشد (اوصاف الاشراف 12)، ترمیم کردن:) بوبکر بفرمود تا راست کردند (باره شهر را (تاریخ سیستان 355)، هموار کردن (خاک زمین)، ژماره کردن کسی برای مباشرت او بلند کردن: مدتی بود تا که گای نداشت پسری راست کرد و جای نداشت (حدیقه 668)، حاضر کردن مهیا ساختن، مقابله کردن (کتاب و مانند آن)
آسوده کردن، یا خیال کسی را راحت کردن موجب اطمینان خاطر او شدن، آسوده کردن آرامش بخشیدن
افکنده دور افکندن چیزی، کسی که کسی را ازشغل خود برکنار کردن
سهل کردن آسان کردن، پاک کردن خالی کردن، اطلس کردن ستردن نقش و نگار، ستردن موی، چیزی را از چیزی جدا کردن مثلا طلا را از نقره و عسل را از موم
با کسی صلح کردن، مساهله